اطلاعات سیاسی؛
حزب سیاسی : مستقل اما با رویه ی اصول گرایی
سمت : دبیر شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی از مهر ۱۳۸۶ تاکنون.
پیشینه اجرایی ؛
۱۳۷۰: رئیس اداره بازرسی وزارت خارجه
۱۳۷۶: معاون اداره اول آمریکا در وزارت خارجه
۱۳۷۹: مدیر بررسیهای جاری دفتر رهبری
۱۳۸۴: معاون اروپا و آمریکای وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران
او در ۳۰ سالگی به ریاست اداره بازرسی وزارت امور خارجه برگزیده میشود و تا سال ۱۳۷۵ رئیس این اداره باقی میماند. پس از آن تا سال ۱۳۷۶ که محمد خاتمی به ریاست جمهوری میرسد به عنوان معاون اداره اول آمریکا در وزارت امور خارجه فعالیت میکند. پس از آنکه این پست از او گرفته شد به سمت مدیریت بررسیهای جاری دفتر رهبری انتخاب شد. تا اینکه در دولت محمود احمدینژاد به وزارت امور خارجه بازگشت و به عنوان معاون اروپا و آمریکا به فعالیت پرداخت. در این مدت به همراه علی لاریجانی دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی در برخی مذاکرات با خاویر سولانا حضور داشت.
«من سال ۶۲ که دیپلم گرفتم دانشگاه امام صادق(ع) قبول شدم و رفتم تهران. سال ۶۸ فوق لیسانس گرفتم و همان سال هم دکترای خارج کشور قبول شدیم هم در وزارت خارجه استخدام شدیم که بعد هم اعزام دکترا را تبدیل به داخلش کردیم و در همان دانشگاه امام صادق(ع) دکترا را در رشته علوم سیاسی- گرایش جامعه شناسی سیاسی – ادامه دادم و الان در شرف دفاع پایان نامه هستم. در وزارت خارجه هم از ۷۱ تا ۷۷ مسوولیت اداره بازرسی وزارت خارجه را داشتم. از آن زمان هم مسوول میز آمریکا را در وزارت خارجه هستم و معاون اداره اول آمریکا هستم که کارهای مربوط به آمریکا و تحرکاتی که آمریکا در قبال ایران دارد را تعقیب بررسی میکنیم.»
اینها را سعید جلیلی درباره خودش میگوید، آن هم زمانی که کاندیدای نمایندگی مجلس ششم از مشهد بوده است. به دلیل اقدامات تخریبی برخی جریانات خاص در مشهد رای نمیآورد، اما به گفته اعضای ستاد تبلیغاتیاش، او حتی حاضر نبود رقبایش را نقد کند، چه رسد به اینکه تخریبشان کند. او حتی برای تبلیغات خود در دو دوره کاندیداتوری، یک میلیون تومان هم خرج نکرد! چیزی که در زمانهی ما بیشتر به شوخی شبیه است که با این هزینههای اندک به رقابت با جریانات وابسته به ثروت و قدرت و تکاثر رفت.
حسبحال:
سعید جلیلی، متولد سال ۱۳۴۴ در شهر مقدس مشهد (منطقه طلاب) است. وی که تحصیلات خود را تا مقطع دکتری علوم سیاسی از دانشگاه امام صادق علیهالسلام به پایان رسانده، مسلط به زبانهای عربی و انگلیسی است.
جلیلی در دورانی که برخی افراد تحصیل در دانشگاه را، بر دفاع از اسلام وانقلاب مقدم میدانستند و این بحث بهصورت جدی حتی در سطح مدیریت دانشگاه امام صادق نیز مطرح بود، با جمع میان این دو مقوله به عنوان نیروی بسیجی بارها در جبهههای جنگ حضور یافت و در راه دفاع از آرمانهای انقلاب به درجه جانبازی نایل آمد.
وی در دی ماه سال ۱۳۶۵ دیدهبان لشگر نصر خراسان بود که در عملیات کربلای ۵ از ناحیه پا مجروح شد و در بیمارستان صحرایی منطقه شلمچه به دلیل فقدان امکانات و وضعیت اورژانسی پای راست خود را از دست داد. جلیلی پس از آن در واحد تدارکات لشکر به خدمت پرداخت.
جلیلی در بازگشت از جبهههای حق علیه باطل، رساله دکترای خود را با عنوان «اندیشه سیاسی در قرآن» در خصوص سیاست خارجی اسلام به رشته تحریر درآورد؛ رسالهای که پروفسور حمید مولانا، در مقدمهای که بر آن نوشت، به تجلیل از شخصیت این دانشآموخته اقدام کرد. این رساله در کشور لبنان نیز به زبان عربی ترجمه و منتشر شده است.
جلیلی، در سال ۶۸ به وزارت امور خارجه رفت و بعد از یک دوره ۲ ساله، ریاست اداره بازرسی وزارت خارجه را بر عهده گرفت. مناصب جلیلی در وزارت امور خارجه عبارتند از:
۱۳۶۸: وابسته سیاسی
۱۳۷۰: رئیس اداره بازرسی
۱۳۷۱: دبیر سوم
۱۳۷۳: دبیر دوم
۱۳۷۴: دبیر اول
۱۳۷۶: رایزن سوم
گفته میشود سعید جلیلی در دوران ریاست بر اداره بازرسی وزارت خارجه، ۱۷ سفیر را اخراج کرده است. کاری که شاید بتوان آن را انقلاب در وزارت خارجه نامید.
پس از دوم خرداد ۷۶ و تغییر اتوبوسی مدیران، وی به اداره امریکای وزارت خارجه منتقل شد و معاونت این اداره را بر عهده گرفت. در سال ۸۰ نیز به دفتر مقام معظم رهبری رفت و در سمت مدیریت بررسیهای جاری دفتر رهبر انقلاب به ادامه خدمت پرداخت.
جلیلی که پس از انتخابات سوم تیر به عنوان گزینه مطرح و مورد نظر رئیسجمهور برای تصدی وزارت امور خارجه مطرح بود، بنا به پارهای مصالح عهدهدار مهمترین معاونت وزارت خارجه، معاونت اروپا و آمریکا شد. ضمن آنکه در طول این دوره، ارتباط علمی خود با نهاد دانشگاه را قطع نکرد و به تدریس در دانشگاه ادامه داد. مهمترین درسی که او کرسیدار آن در دانشگاه بوده است «سیره سیاسی پیامبر اکرم (ص)» بوده است. علاوه بر آن نیز برخی دروس از جمله تفسیر آیات سیاسی قرآن را نیز تدریس میکرده است. همچنین وی مدتی به عنوان استاد دانشکده اقتصاد و مدیریت دانشگاه صنعتی شریف فعالیت داشته و علاوه بر این استاد دانشکده علوم سیاسی دانشگاه امام صادق (ع ) است.
از وی کتاب درباره سیاست خارجی پیامبر (ص) [انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی - ۱۳۷۴] منتشر شده است که در سال ۱۳۷۸ توسط انتشارات دارالنبلاء به عربی ترجمه و با عنوان «‑السیاسه الخارجیه للرسول الاکرم (صلی الله علیه و آله)» منتشر شده است.
ساده زیستی و تواضع:
وی که در زندگی شخصی به پرکاری و سادهزیستی شهرت دارد، تا پاسی از شب در جهت تقویت دیپلماسی کشور تلاش میکند و مورد اعتماد رهبر انقلاب حوزه سیاست خارجی و داخلی است. مشهور است که او سوار بر پراید مشکی شخصی میشود و حتی مسئولیت دبیر شورای عالی امنیت ملی و مسئولیت مذاکرات هستهای با غرب نیز این سبک زندگی او را تغییر نداده است.
مجدی حسین روزنامهنگار مشهور مصری درباره دیدارش با سعید جلیلی میگوید:
«علیرغم سفید شدن موی سرش به نظر نمیرسید که وی سن زیادی داشته باشد. (شاید بین ۴۵ تا ۵۵) رفتار او با من بسیار متواضعانه بود و گویی احساس نمیکردم که با یک مسئول بلند پایه یک کشور قدرتمند در حال گفتگو هستم. به طور خلاصه بگویم که در تمامی زمینههای منطقهای و بینالمللی با یکدیگر متفق القول بودیم….
در پایان نیز دکتر جلیلی اصرار کرد که تا درب ورودی ساختمان و مقابل ماشین مرا مشایعت کند (این به معنای دهها پله پیاده آمدن تا پایین ساختمان بود) هر چند سعی کردم او را منصرف کنم اما بیفایده بود و ما گفتگوهای خودمان را تا بدرقه من تا درب ماشین ادامه دادیم. در طول پایین آمدن از پلهها احساس کردم کمی راه رفتن دکتر جلیلی غیرعادی به نظر میرسد. هنگامی که به ماشین سوار شدم از همراهم در این مورد پرسیدم که وی گفت دکتر جلیلی پای راست خود را در جنگ با عراق از دست داده است که این قضیه باعث شرمندگی من در قبول مشایعت وی از دفترش تا ماشین شد.»
جلیلی در مهرماه ۸۶ پس از استعفای علی لاریجانی به سمت دبیر شورای عالی امنیت ملی منصوب شد. اما آنچه امروز صحبت از این دیپلمات جوان و متعهد انقلاب را بر سر زبانها انداخته است، اداره هوشمندانه، مقتدرانه و متعهدانه پرونده هستهای و نحوه مذاکره او و تیم همراهش در مواجهه با کشورهای ۱+۵ بود.
به نوشته خبرگزاری رویترز دیپلماتهایى که آقای جلیلى را دیدهاند مىگویند وى در بحثها بر موضع خود بسیار پافشارى مىکند و عقاید محکمى دارد. یک دیپلمات گفت که وى بیشتر در سخنرانى و نه بحث تبحر دارد.
جلیلى میگوید: «مدل و الگوى انقلاب اسلامى مىتواند در همه جاى جهان تکثیر شود و ما حاضریم تجارب خود را در اختیار دنیا قرار دهیم. اگر همه قدرتهاى جنوب به یکدیگر متصل شوند و توان خود را تجمیع کنند، یک قدرت بزرگ دیگر به ابرقدرتها اضافه خواهد شد.»
تحلیل ها :
تحلیل فتنه
حفظ جمهوریت نظام یک مساله مهم و راهبردی است. همیشه یکی از بحثهای دشمنان این بود که میخواستند با اسلامیت نظام مقابله کنند، دیدند جمهوریت نظام و نهادهای انتخابی پشت اسلامیت ایستادهاند. اگر سی سال به عنوان حقوق بشر جلوی جمهوری اسلامی ایستادهاند، حالا جمهوریت ناب دارد با آنها مقابله میکند. این، دشمنان را به اینجا رساند که باید به اصل ظرفیت، صدمه بزنند.
طبیعی است وقتی مردم میآیند و چنین موفقیتی را رقم بزنند در عرصههای مختلف، جمهوریت نظام را به رخ بکشند و اسلامیت آن را و موفقیت آن در عرصههای مختلف، حتماً باید احقاد بدریه و حنینیه و خیبریه اینجا سرباز کند؛ حتماً باید آن انتقامی که در جنگ ۳۳ روزه و در جنگ ۲۲ روزه اتفاق آن شکستی که بر آنها تحمیل شد، اینجا باید در قالب شعارهایی مثل نه غزه نه لبنان ظهور پیدا کرد. طبیعی است اگر چنین موفقیتهایی شکل پیدا میکند، اگر دشمن در جنگ ۳۳ و ۲۲ روزه ناکام میشود و میداند این ناکامی به دلیل این است که اندیشه انقلاب اسلامی تکثیر شده و این اندیشه در عرصههای دیگر پیدا میکند و موفقیت کسب میکند، حتماً باید از این اندیشه انتقام گرفت و فتنه جایی است که چهرههای داخلی با این همسویی کنند.
امنیتی که در کشور است، مدیون نهادهای امنتی کشور نیست، مدیون فضای فرهنگی کشور ماست. البته آنها هم وظایف خودشان را انجام میدهند. ما صدها روستا داریم، کلانتری ندارد، اما امنیت دارد. مقابله با ناامنی مسئولش دولت است، اما امنیت، مسئولش بقیهٔ مردماند.
*********************
چرا باید بگوییم امام خامنه ای؟
متن زیر گزیده ای از مقاله دکتر سعید جلیلی تحت عنوان" چرا باید بگوییم امام خامنه ای" می باشد.
"غربیها با سه کلیدواژهی آزادی، دموکراسی، و حقوق بشر افکار عمومی را اداره میکردند. شرقیها با دو کلیدواژهی مبارزهی پرولتاریا با امپریالیسم و برابری. امام پنج کلیدواژهی قرآنی را در مقابل آن پنج کلیدواژه قرار دادند.
اصل «امامتمحوری» مهمترین کلیدواژه بود. سیستم امت-امامت حرف جهانشمول اسلامی بود که در عرصهی سیاست احیا شد.
ده سال هر کاری کردیم، یک رسانهی غربی پیدا شود که بگوید «امام خمینی»، نشد! همه میگفتند «آیتالله خمینی».
سال 59 به یکی از اساتید یهودی آلمان گفتم «استاد! چرا رسانههای شما نمیگویند امام خمینی؟». خندهای کرد و گفت «آخر ما بعضی چیزها را متوجه شدیم!». کیفاش را باز کرد و یک کتاب درآورد. ترجمهی آلمانی کتاب «ولایت فقیه» امام بود. گفت «آقای خمینی یک تئوری جهانی دارد. وقتی ما بگوییم "امام"، ایشان بین کشورهای دنیا شاخص میشود. چون کلمهی "امام" قابل ترجمه نیست. ولی وقتی بگوییم "رهبر"، این کلمه در فرهنگ غرب بار منفی دارد. دیگر ما ایشان را کنار استالین و موسیلینی و هیتلر قرار میدهیم. کلمهی "رهبر" به نفع ما و کلمهی "امام" به نفع آقای خمینی است. از طرف دیگر اگر ایشان یک جایگاه دینی دارد، ما به ایشان میگوییم "آیتالله"، اما "امام" یک بار معنوی دارد! از طرفی ایشان آن طور میشود امام امت اسلامی که مسلمانهای دنیا را دور خودش جمع بکند!». با این صراحت این را به من گفت.
یک رسانهی غربی یا شرقی را پیدا نمیکنید که گفته باشد «امام خمینی». آن موقع ما امتحان کردیم رسانههای غربی آیا میپذیرند ما یک آگهی بدهیم به نام «امام خمینی»؟ میخواستیم 60،000 مارک بدهیم که یک آگهی چاپ کنند، قبول نکردند!
شهریور 58 که در مجلس خبرگان قانون اساسی شهید بهشتی کلمهی امامت را در قانون اساسی گذاشت، ریاست آن مجلس با آقای منتظری بود. امام خمینی گفت شما نمیتوانی مجلس را اداره کنی، برو کنار، آقای بهشتی اداره کند. وقتی شهید بهشتی آمد اصل پنجم را مطرح کند که ولی فقیه نائب امام زمان و امام امت اسلامی است، کشور ریخت به هم. بازرگان اعلام استعفای دستهجمعی دولت را کرد. امیرانتظام اعلام کرد که مجلس خبرگان قانون اساسی باید منحل شود. سر یک کلمه کشور ریخت به هم!
امامتمحوری، امّتگرایی، عدالتگستری، و دوقطبی مستکبرین-مستضعفین اساس تئوری امام خمینی بود.
امام خمینی از دنیا رفتند. آقای هاشمی رفسنجانی آمدند پنج روز بعد از رحلت امام خمینی در دومین خطبهی اولین نمازجمعهی بعد از رحلت امام، راجع به ولایت فقیه دو جمله گفتند. یک : «ما نمیخواهیم بعد از رحلت امام خمینی به جانشی ایشان "امام" بگوییم». این همه دعوا داشتیم با شرق و غرب؛ امام حاضر شد شهید بهشتی را قربانی کند برای این کلمه؛ قانون اساسی پنج بار روی امامت ولی فقیه تأکید کرده، امام این را از سال 48 مطرح کرده، شما میگویی نمیخواهیم؟ به اسم اعزاز امام خمینی گفتند به جانشیناش نمیگوییم امام! انگار یکی به شما بگوید من چون خیلی شما را دوست دارم، افکار شما را میخواهم با شما دفن کنم! جملهی دومشان این بود : «خبرگان مرجع تعیین نکرده است». یعنی جانشین امام خمینی نه مرجع است و نه امام.
وقتی ایشان جای «امام» گذاشت «رهبر»، «امّت» شد «ملّت». یعنی عملاً سیستم ملت-رهبر انگلیسیها را پذیرفتیم و سیستم امت-امامت امام خمینی را کنار گذاشتیم. وقتی «امّت» شد «ملّت»، عناصر امّت یعنی «خواهران و برادران قرآنی» -که وظایفی مثل امر به معروف و نهی از منکر نسبت به هم دارند-، تبدیل شدند به عناصر ملت یعنی «شهروند» و « هموطن».
اما کلمهی سوم یعنی «عدالت»؛ مقدسترین کلمهای که آقای هاشمی در دوران ریاستجمهوریشان ابداع و به تحمیل کردند به نظام اسلامی، کلمهی «توسعه» بود. فرق عدالت و توسعه این بود که «عدالت» را خدا و پیغمبر (ص) و علی مرتضی (ع) تعریف میکنند، اما «توسعه» را صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی و صهیونیستهای عالَم.
در عرصهی بینالملل هم دو کلیدواژهی قرآنی «مستکبرین» و «مستضعفین» را ایشان اصلاح کردند و گفتند «مستکبرین» فحش و توهینآمیز است! به جایش بگوییم «قدرتهای جهانی»! خب وقتی گفتی «مستکبرین» باید با آنها «مبارزه» کنی، اما وقتی گفتی «قدرتهای جهانی» باید با آنها «تعامل» کنی. «مستضعفین» را هم کردند «قشر آسیبپذیر»؛ یعنی آدمهای بیعرضهای که خودشان پذیرای آسیباند! پنج کلیدواژهی قرآنی امام خمینی که اساس گفتمان نهضت اسلامی بود، توسط ایشان تغییر پیدا کرد به همان کلیدواژههایی که دشمنان میخواستند.
تا موقعی که کلیدواژههای قرآنی امام خمینی –که رأس آنها امام بودن ولی فقیه است- احیا نشود، هر کاری که بکنیم، وصلهپینه کردن است.
شما هر لعنی که به ...... بکنید، این قدر جگر دشمنان نمیسوزد که بگویید «امام خامنهای».
مشکلی که هست هم این است که همه میگویند «دیگران بگویند ما هم میگوییم!». اصولگراها میگویند صداوسیما شروع کند، ما هم میگوییم! صداوسیما میگوید ما که از روحانیون نمیتوانیم جلو بیفتیم! روحانیون میگویند تا مدیران ارشد نظام خودشان نگویند که ما نمیتوانیم جلوی مردم بگوییم! مدیران ارشد میگویند وقتی جوانان انقلابی هم نمیگویند، ما بگوییم و هزینه بدهیم؟! و...
بعضی هم میگویند نگوییم چون قبلاً کسی (حشمتالله طبرزدی) این کار را کرده و سابقهی خوبی ندارد این کار در ذهن مردم! خب خوبها باید پرچمدار این کار شوند که این کار به اسم آنها ثبت شود و آن سابقه پاک شود.
آیتالله سید محمدباقر حکیم پا میشود میرود نجف. از آنجا نامه مینویسد به «حضرت آیتالله العظمی امام خامنهای». یک هفته بعد شهیدش میکنند. آن مرد بزرگ میفهمد که باید از آنجا پیغام دهد «امام خامنهای». سید حسن نصرالله میفهمد در سختترین شرایطی که دارد، باید بگوید امام خامنهای! ما اینجا نشستهایم و نمیگوییم!
اگر نعمت خدا را قدر ندانیم، میفرماید «انّ عذابی لشدید». روز قیامت هم آنجا ندا داده میشود که «وقفوهم انّهم مسئولون، ما لکم لا تناصَرون». هی حرف را انداختند از این طرف به آن طرف. "
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: